متوکل از عالم بزرگ عصر خویش یعقوب بن اسحاق مشهور به "ابن سکیت" خواست که از امام هادی علیه السلام سؤالاتی بپرسد تا حضرت از جواب باز ماند و از مقام و شوکت امام بکاهد .
"ابن سکیت" سوالی دشوار آماده کرد. در کاخ عباسی انجمن علمی فراهم شد که در آن، متکلمین، فقها و در رأس آنان متوکل در آن جمع بودند. ابن سکیت از امام هادی )علیه السلام( این سؤال را مطرح نمود:
"چرا خداوند معجزات پیامبران را گوناگون قرار داد؟"
"چرا خدا موسی را با معجزه عصا و ید بیضاء، عیسی را با معجزه بهبود بخشیدن به افراد مبتلا به مرض پیسی و نابینا و زنده کردن مردگان و محمد )صلی الله علیه و آله( را با معجزه قرآن و شمشیر مبعوث کرد؟"
امام در پاسخ فرمود:
خداوند موسی را با معجزه عصا و ید بیضا، در زمانی مبعوث نمود که "سحر" عنصر غالب جامعه بود بنابراین خداوند با این معجزه او را برانگیخت تا سحر آنان را مغلوب اعجاز خود نماید و آنان را مبهوت و درمانده کند و حجت را به آنان تمام نماید .
و عیسی را با اعجاز درمان برص و کوری و زنده کردن مردگان به اذن خدا در زمانی فرستاد که طب و پزشکی در جامعه غالب بود. خداوند پیامبر اسلام را با قرآن و شمشیر در زمانی برانگیخت که شعر و شمشیر بر جامعه مسلط بود، پیامبر نیز با قرآن تابان و شمشیر برّان، شاعران را مبهوت و شمشیرکشان را منکوب کرد و حجت حق را برایشان ثابت نمود.
در مقابل جواب امام، ابن سکّیت پرسید: »پس الآن حجت چیست؟« حضرت امام هادی علیه السلام فرمود: »عقل که دروغ پرداز بر خداوند را می شناسد و او را تکذیب می کند.«
ابن سکیّت اظهار درماندگی و ناتوانی کرد و از ادامه بحث خودداری نمود یحیی بن اکثم شروع به توبیخ کردن او نمود و گفت: ابن سکیت را چه به مناظره!